کد مطلب:142067 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

حسین و زینب در شب عاشورا
علی بن الحسین (ع) نقل می كند: در آن شبی كه فردای آن پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم و عمه ام زینب نزد من بود و پرستاریم می كرد، هنگامی كه پدرم در خیمه خویش بسر می برد و حوی غلام ابوذر غفاری نزد وی، به تیز كردن و اصلاح شمشیرش مغشول بود، این اشعار را می خواند:



یا دهر اف لك من خلیل

كم لك بالاشراق و الأصیل



من صاحب أو طالب قتیل

والدهر لا یقنع بالبدیل



و انما الأمر الی الجلیل

و كل حی سالك سبیل



اف بر تو ای روزگار از دوستی تو!

چقدر در بامدادان و شامگاهان

از یاران و خواهان خویش را كه كشته ای

و به مانند ایشان نیز قناعت نورزیده ای!

و براستی سر رشته كارها در دست خدای بزرگ است

و هر زنده ای ناگزیر رونده این راه خواهد بود.


او این اشعار را دو یا سه بار از سر گرفت؛ تا آنكه بر خاطر من گذشت و مقصود وی را دریافتم؛ پس گریه گلوی مرا گرفت، ولی خودداری كردم و سكوت را روا دیدم و دانستم كه براستی بلا فرود آمده است.

عمه ام نیز آنچه كه من شنیده بودم شنید، و او چون زن بود، از آنجا كه ویژگی زنان نازك دلی و بی تابی است، نتوانست خودداری كند، از اینرو از جا جست و سر برهنه، دامن كشان، خود را به او رسانید و گفت: وای از این مصیبت! كاش مرگ آمده بود و زندگی مرا نابود كرده بود. امروز مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن (ع) از دنیا رفته اند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان!

حسین (ع) نگاهی به او انداخت و گفت: ای خواهر عزیزم! بردباری تو را شیطان نرباید! و اشك چشمانش را فراگرفت و فرمود: اگر مرغ قطا را به حال خود وامی گذاردند آسوده می خوابید.

زینب عرض كرد: ای وای! آیا تو ناگزیر جان می سپاری؟ این بیشتر دل مرا ریش می كند و بر من ناگوارتر است. سپس سیلی ای بر گونه خود نواخت و دست در گریبان خویش برد و آن را چاك كرد و بیهوش نقش بر زمین شد.

پس حسین (ع) از جای برخاسته و آب بر روی خواهر افشاند و به او فرمود:

آرام باش خواهرم! پروای خدا پیشه كن! شكیبا باش به آن بردباریی كه خدا می دهد. و بدان كه اهل زمین می میرند و اهل آسمان نیز باقی نمی مانند؛ و بی تردید همه چیز از میان می رود مگر خداوندگاری كه همه آفریدگان را به قدرت خویش آفریده است، سپس وی آنها را برانگیزاند و بازگرداند و او یگانه و یكتاست. خواهرم! جدم از من بهتر بود، پدرم از من بهتر بود، مادرم از من بهتر بود، برادرم از من بهتر بود، ولی همه آنها از جهان رفتند و برای من و همه مسلمانها، پیامبر، نمونه و سرمشق است.


پس با این سخنان و مانند آن، خواهرش را دلداری داد و فرمود: خواهر عزیز! من تو را سوگند می دهم! و باید بر این سوگند رفتار كنی! برای من هرگز گریبان چاك مزن و روی مخراش و در مرگ من شیون و زاری مكن.

علی بن حسین (ع) افزود: پدرم، عمه ام زینب را آورد تا در كنار من نشانید، و در پی آن نزد یاران خویش رفت و دستور داد: خیمه ها را به هم نزدیك سازند و طنابهای آنان را به هم ببندند بگونه ای كه خیمه ها در پشت سر، سمت راست و چپ ایشان قرار گرفته و آنها را از سه طرف در برگیرد مگر سمتی كه دشمن از آنجا به سوی ایشان پیش می آید. [1] .


[1] طبري، ج 5، ص 420 و 421. ارشاد، ص 232. انساب الاشراف، ج 3، ص 185 و 186.